عاشقانه های ایونهه:)

یکم خودمونی تر و نزدیکتر به هم

عاشقانه های ایونهه:)

یکم خودمونی تر و نزدیکتر به هم

چشم‌هایش۲

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۳۴ ب.ظ

سلام علیکم اینم از قسمت دوم فیک

کامنتا ک کم بود ناامید شدم خب... این قسمت کمتره چون ناراحت شدم:|

از الان ب فکر کامنت گذاشتن باشید چون اینطوری پیش بره با هم به مشکل میخوریم هاا

بفرمایید قسمت دومو بخونید که تازه اصل داستان از اینجا شروع میشه

 

چشم‌هایش قسمت دوم

 

 

  • Sayeh (perfect_sw)

نظرات (۴)

سلااااممممم

شتتتتتتتت شتتتتتتت شتتتتتتتتتتتتتت چقدر دوست داشتم این قسمتوووو، هیوک عصبانی و دلخور از ۵ سال دوری که باید با اعضای بدنش که واسه بغل کردن دونگهه له له میزنن بجنگه چقد خوب بوددددد.

چقدر قشنگ یهو همه چیز از اون رابطه ی صمیمی به این ارتباط ارباب رعیتی تبدیل شد .... کاملا جو سرد بینشون حس میشد

شیوون و کیوهیون همو میشناسن نه؟!  احتمالا هم دوره ای بودن و احتمالا یه حسایی به هم داشتن و جلوی خودشونو گرفتن ...

خیلی خوب بود خیلیییییییییی

پاسخ:
سلااااااممم عزیزم
وای اخ ک چقد کنترل کردن خودش در برابر دونگهه سخته
اوهوم پنج سال گذشته و دیگ همه چی بینشون سرد شده بعدا میفهمید چیشده ک انقد عوض شدن
ککک به اون دو تا هم میرسیم:))))
فداااای شما💙💙💙

سلام 

۵ سال گذشت؟!!!!!!!!!

تازه داشتم از این بچه بودنشون شیرین بودنشون فیض می‌بردم حالا چی شد اینقدر غریبه شدن باهم ؟!!!

شیوون پسرم زن داری چشاتو درویش کن عجب !!

دونگهه گناه داره حتما یکی مجبورش کرده 

ممنون

پاسخ:
سلام
بله پنج ساااال گذشت
نگران نباش قسمتای بعد هم یه پارتایی از خاطرات بچگیشون داریم
یکم ک جلو بریم میفهمیم چیشد ک این همه فاصله افتاد بینشون
شیوون... ای استغفرالله-.-
قربونت💙💙💙

سلام ،عزیزم،خسته نباشی و دست گلت درد نکنه،نوشته هات محشر اند،واقعا این با قبلیه فرق داره،خیلی اروم و رومانتیک پیش میره،من بیشتر عاشق این جور نوشته هام،البته همشونو دوس دارم

تازه قسمت اول داشت واسم جا میفتاد،چی شد یه دفعه از هم دور شدن اونم ۵ سال،کاش فلش بکهاشو زیاد بزاری،

هاعه که جونشش براش در میرفت چرا تنهاش گذاشت،؟مطمئنم خبراییه!!!هیوک جان زود ببخش که نه خودت نه ما طاقت دوریتونو نداریم

،ممنونم که وقت باارزشتو برا نوشته هات میزاری و اونارو بی هیچ چشمداشتی در اختیار ما میزاری،ببخشید که واسه اولی نظر ندادم،دوتاشو امروز باهم خوندم ،شرمنده

بازم ممنون،،بوسسسس

پاسخ:
سلام جانم
مرسی عزیزم
خیلی دوس داشتم یه کار متفاوت داشته باشم برا همین همه ی اون روحیه ی لطیفی ک ته مهای وجودم قایم شده بودو ریختم بیرون و این فیکو نوشتم:)))
فلش بک هم داریم ولی هرچی پیش میریم بین داستان میفهمید قضیه ی این پنج سال دوری چی بوده و چطور گذشته
فدای شما ک
دست شما درد نکنه ک میای نظرتو بهم میگی و این کارت کلی بهم انرژی میده💙💙

سلام خسته نباشی گلم، من تازه شروع کردم به خوندن داستانت

موضوعش جالبه ولی برام مبهمه که قراره چی بشه موضوع اصلی داستان 🤔

منظورم اینه که قراره داستان یه داستان روتین و عاشقانه باشه یا قراره به جنگ رفتن ایونهه و داستانای مرتبط با اون باشه؟؟!!!

چقدر قسمت اول شیرین بود🥰 حس خوندنش قشنگ بود واقعا😍

داستان هیوک مقتدر و دونگهه لوس و مظلوم هیچوقت تکراری نمیشه ،هیچوقت👌🏻☺️

موفق باشی👌🏻🌹💙

پاسخ:
سلام عزیزم ممنون
خب موضوع کلی داستان یه داستان روتین و عاشقانه بین این سه چهار نفر شخصیت اصلی داستانه گره خوردن سرنوشتاشون به هم و از این حرفا... پستی و بلندی های که تو راه رسیدنشون به هم دیگه هست و باید طی کنن
بله منم خاطرات دوران کودکی رو خیلی دوس دارم
ممنون گلم💙💙
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی